جدول جو
جدول جو

معنی فوت وفن - جستجوی لغت در جدول جو

فوت وفن
شگرد، قلق، لم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فن وفن
تصویر فن وفن
صدایی که هنگام گرفتگی بینی از آن بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوت شدن
تصویر فوت شدن
مردن، از دنیا رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ کَ دَ)
درگذشتن. مردن. (یادداشت مؤلف) ، از بین رفتن. از دست رفتن. فائت شدن. (فرهنگ فارسی معین) : وهیچ عبارت و تسبیح از او فوت نشد. (قصص الانبیاء).
گر فوت شود یکی نواله
بر چرخ رسد نفیر و ناله.
خاقانی.
چون به خوابی صبح از ایشان فوت شد
روز را رطل گران درخواستند.
نظامی.
مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع بود. (گلستان).
سعدیا عمر عزیز است به غفلت مگذار
وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را.
سعدی.
ما اجر از عبادت ناکرده می بریم
هر طاعتی که فوت شود بی ریاتر است.
کلیم
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ دَ)
به سرعت و به آسانی حفظ شدن، تبدیل به بخار شدن: فوت شد رفت هوا. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوتو ژن
تصویر فوتو ژن
فرانسوی شید افکن
فرهنگ لغت هوشیار
مردن ویتاردن مردن درگذشتن، از بین رفتن از دست رفتن فائت شدن: ما اجر از عبادت نا کرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بیریاتر است. (کلیم) بسرعت و باسانی حفظ شدن، تبدیل به بخار شدن: فوت شد رفت هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوت و فن
تصویر فوت و فن
((فو تُ فَ نّ))
چم و خم کار، راز و رمز کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوت شدن
تصویر فوت شدن
((فُ شُ دَ))
مردن، درگذشتن، از بین رفتن، از دست رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوت شدن
تصویر فوت شدن
((شُ دَ))
به سرعت و به آسانی در ذهن جا گرفتن و حفظ شدن
فرهنگ فارسی معین
((فُ تُ))
کوانتوم انرژی تابش الکترومغناطیسی که ذره ای بدون جرم و سکون بار الکتریکی است (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوت شدن
تصویر فوت شدن
درگذشت، مردن
فرهنگ واژه فارسی سره